آریاناآریانا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

آریانای خوشگل

حسنک کجایی؟تصمیم کبری کجایند؟

1392/3/23 22:00
نویسنده : مامان آذر
203 بازدید
اشتراک گذاری

گاو ماما می کرد

گوسفند بع بع می کرد

سگ واق واق می کرد

همه باهم فریاد می کردند حسنک کجایی؟

شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود .

حسنک مدت زیادی است به خانه نمی آید
او به شهر رفته است و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن میکند
او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات
جلوی آینه به موهای خود ژل میزند
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست
چون او به موهای خود گلت میزند
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد
کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است
کبری تصمیم گرفته حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند
چون او با پتروس چت میکرد
پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت میکرد .
پتروس دید که سد سوراخ شده
اما انگشت او درد میکرد چون زیاد چت کرده بود
او نمی دانست که سد تا چند لحظه دیگر می شکند .
پتروس در حال چت کردن غرق شد
برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود
اما کوه روی ریل ریزش کرده بود
ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت
ریزعلی سردش بود و دلش نمیخواست لباسش را درآورد.
ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت
قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد.
کبری و مسافران قطار مردند.
اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت
خانه مثل همیشه سوت و کور بود .
الان چند سالی است کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد
او حتی مهمان خوانده هم ندارد
او حوصله مهمان ندارد .
او پول ندارد تا شکم مهمانها را سیر کند.
او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد
او آخرین بار که گوشت قرمز خرید
چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت
اما او از چوپان دروغگو گِله ندارد
چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ستیانفس
28 خرداد 92 11:33
یاد دوران دبستان بخیر با خوندن این پست یه فلش بک به خاطرات بچگی ام زدم و یاد داستانهای خوندنی اش واقعا که درست گفتن دیگه این دنیای ما مثل قدیما نمیشه دل این آدما زشته دیگه زیبا نمیشه